یاسمین زهرایاسمین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

یاسمین زهرا دختر ناز ما

ماه نهم

سلام خوشکلم امروز پنج شنبه 24 بهمن ماه هست و ما الان 35 هفته و 3 روز هست که با همیم . پنج شنبه هفته قبل وارد ماه نهم شدیم و از روز شنبه مدام سر درد دارم و روز یکشنبه مامان توی خواب یه کمردرد و پا درد بدی گرفته بود و از صبح زود دو بار کامل شکمم سفت شد که بهش میگن انقباض، دیگه اینکه یک هفته هم بدون دلیل معده م ناراحت بود که اینا همه نشونه های مشکوکی بودن و من رفتم دکتر و دکتر سریعا نامه بستری داد و گفت برو زایشگاه تا من بیام . من زنگ زدم بابایی اونم حول حولکی اداره مرخصی گرفت و اومد با هم رفتیم بیمارستان و من رفتم داخل ازم آزمایش خون و ادرار گرفتن یه سرم با یه سوزن خیلی کلفت زدن پشت دستم البته بازش نکردن و روی تخت خوابیدم تا دکتر اومد دیگه ن...
24 بهمن 1392

تا پایان انتظار

خوب خدا رو شکر با یاری خدای مهربون نیمی از ماه هشتم هم رفت و به حساب مامانی فقط پنجاهو دو روز دیگه مونده تا خانوم خوشکل ما به دنیا بیاد. جیگرش برم من. 228 روز گذشت ...فقط 52 روز دیگه مونده ...آخ جون . خدایا خودت برام سالم نگهش دار و صحیح و سالم به دستم برسونش.
4 بهمن 1392

سونو گرافی هفته سی و دو

من روز دوشنبه که سی دو هفته تموم بود دخترم رو بردم سونوگرافی اما خانوم خانوما کوچولو بودی و وزنت صد گرم کمتر بود و سونو سنت رو به همین دلیل یک هفته کمتر زد و گفت سی و یک هفته هست اما من با همون حساب قبلی خودم پیش میرم. جیگیلی مامان من اینهمه غذا میخورم و تپل شدم شما چرا اونجا استفاده نمی بری و کوچولو موندی؟ ولی دکتر گفت هیچ موردی نداره و خدا رو شکر همه چیز خوبه .  راستی دکترم ازم پرسید زایمان طبیعی میخوای گفتم آره گفت پس دختر شجاعی هستی. گفتم کجاش رو دیدی من خواهر پسر شجاع هستم.
4 بهمن 1392

جیگر مامان

سلام مامانی امروز جمعه چهارم بهمن سال هزاروسیصد و نود و دو هست و من سی و دو هفته و چهار روزه که باردارم. و تو رو خیلی دوست دارم  و فقط همه دعام از خدای مهربون اینه که تو رو برام سالم نگه داره و صحیح و سالم به دستم برسونه . امروز رختخوابت رو برات پهن کردم توی تختت تا دلم خوش باشه و ایجوری سرگرم بشم. ولی تو نیستی که بذارمت روش بخوابی ای خدا کی میاد اون روز تا من دخترم جیگیلی خوشملم رو بغل بگیرم و یه نفس راحت بکشم؟
4 بهمن 1392
1